google-site-verification=BXEvBwgLLf1nLiquuSvKhxvUxKLBypmdr_JSue2w7Js
نام پدید آورنده | نوید حمیدی |
عنوان کتاب | استانبول 19 می 2012 |
مشخصات نشر | تهران انتشارات نظری / 1397 |
مشخصات ظاهری | 96 صفحه |
موضوع | نمایشنامه فارسی |
شابک | 978-600-289-909-5 |
رده بندی دیویی | 62/2فا8 |
شماره کتابشناسی ملی | 5077788 |
صحنه: بهرام روی مبل نشسته است. صحنه روشن میشود. روی میز چند جعبه پیتزا، نوشابه و لیوان قرار دارد. مازیار (دستکش برقکاران و لباس کثیف به تن دارد) وارد اتاق میشود. مهراد هر پنج قدم؛ میایستد و دوباره پنج قدم برمیدارد و دوباره تکرار میکند.
مازیار: |
| (اشاره میکند به مهراد) |
بهرام: |
| نمیدونم. |
مازیار: |
| خیلی دوست داشتنییه! |
مازیار: |
| چه آرامشی میده نگاه کردناش! |
بهرام: |
| بیدار شده؟ (مکث) رفتی ببینی بیای اینو بگی؟ چه ربطی داشت؟ واسه چی مدام این جمله دوسش دارم رو به ما میگی؟ ما میدونیم. حواست به اوضاع باشه گند نزنی! نمیشه همش سوتی تو و مهراد رو جمع کنم. نگاش کن. تو اینجوری؛ این یکی هم... همش فکرش به ماشین! کشته خودشو با این فکرا... |
مازیار: |
| مهراد چش شده؟ |
بهرام: |
| سعید؟ سعید؟ |
مازیار: |
| سعید کیه؟ (مکث) چیکار میکنه؟ |
بهرام: |
| بزار کارشو بکنه! (مکث) بالاخره شد؟ |
مازیار: |
| اوووووووف... هرچی زور میزدم جا نمیشد. چقدر کوچیکه صندوق این ماشین. مجبور شدم دستاشو ببندم تا جا بشه. پاهاشم جمع کردم. خیالت راحت. خیلی سنگین بود لامصب. دویست کیلویی بود حداقل... |
مهراد: |
| بدجوری پرید فیروز. |
مهراد: |
| (میخندد) خودمم سوتی دادم! |
بهرام: |
| نمیتونی یواش حرف بزنی؟ کارتو بکن. (گوشی بهرام زنگ میخورد و او قطع میکند) |
مازیار: |
| کجاس؟ |